لوئی آرمسترانگ در سال ۱۹۰۰ در منطقه‌ای فقیرنشین در نزدیکی نیواورلئان امریکا چشم به جهان گشود. از ۵ سالگی با موسیقی آشنا شد و در دوازده سالگی در یک گروه چهار نفره به عنوان خواننده‌ی تنور مشغول به کار شد. آشنایی با «جو کینگ اولیوِر» نقطه‌ی عطف زندگی لوئی بود. کینگ، بهترین نوازنده‌ی کورنت در نیواورلئان بود. او به خاطر شهرت و اعتبار فراوانی که داشت توانست راه‌های جدیدی پیش روی لوئی قرار دهد. کینگ، لوئی را به گروهی در شیکاگو معرفی کرد و نوازندگی ترومپت در این گروه به شهرت لوئی کمک زیادی کرد. اندکی بعد بسیاری از شرکت‌های فعال در این زمینه قرارداد همکاری بر روی آثاری همچون «Basin street Blues»، «Ain’t Misbehavin»  و «Muskrat Ramble»  را بر عهده گرفتند. در سال ۱۹۲۶ آواز جز برای نخستین بار توسط او ابداع شد.

آرمسترانگ در سال ۱۹۳۰ به لس‌آنجلس نقل‌مکان کرد تا فرصت‌های جدیدی را دنبال کند.  او در باشگاه جدید پنبه در لس‌آنجلس با لیونل همپتون، ترومپت می‌نواخت. در سال ۱۹۳۱، آرمسترانگ در نخستین فیلم خود با عنوان «مشعل» ظاهر شد و در اواخر سال ۱۹۳۱ به شیکاگو بازگشت و در فیلمvein Lombardo  بازی کرد و استانداردهای بیشتری را ثبت کرد. او فیلم‌های دیگری نیز بازی کرد از جمله Crosby’s  در سال ۱۹۳۶ و Pennies from Heaven در سال ۱۳۹۷. سپس آرمسترانگ جایگزین رودی ولی در شبکه رادیویی CBS شد و نخستین افریقایی-امریکایی بود که میزبان پخش برنامه‌ای ملی بود.

در طول دهه‌ی ۱۹۴۰ و با افزایش علاقه‌مندی مردم به موسیقی جز سنتی دهه ۱۹۲۰، برای آرمسترانگ این امکان فراهم شد که روی سبک موسیقی گروه کوچکی که با نام خودش تشکیل داده بود تمرکز کند .آرمسترانگ اندکی بعد از یک کنسرت جز کوچک اما بسیار موفق در تالار شهر نیویورک در ماه مه سال ۱۹۴۷، یک گروه بزرگ جز سنتی را با حضور ارل هاینز و دیگر نوازندگانی که خود اغلب، رهبران گروه‌های بزرگ موسیقی بودند، تشکیل داد. طی این سال‌ها آرمسترانگ بیش از سی فیلمِ دیگر بازی کرد و تصویر او به عنوان اولین نوازنده جز در صفحه نخست مجله‌ی تایم در فوریه ۱۹۴۹ به چاپ رسید.

تا دهه‌ی ۱۹۵۰ آرمسترانگ یک سفیر فرهنگی محبوب در امریکا بود که به طرفداران بین‌المللی‌اش جهت می‌داد. با این حال، شکاف نسلیِ فزاینده بین او و نوازندگان جوان مانند چارلی پارکر، مایلز دیویس و سانی رولینز که در دوران جنگ به وجود آمد، به زودی آشکار شد. نسل بعد از جنگ، موسیقی او را به عنوان یک هنر انتزاعی در نظر گرفت و از سبک موسیقی آرمسترانگ به عنوان نیمه تئاتر یاد کردند.

دهه ۱۹۶۰ زمان سفرهای پی در پی بین‌المللی برای آرمسترانگ بود. او به غنا و نیجریه سفر کرد و در طول جنگ داخلی نیجریه با ویکتور اولایا، موسیقی اجرا کرد. همچنین به بخشی از بلوک کمونیستی و افریقا، اروپا و آسیا تحت حمایت وزارت امور خارجه امریکا سفر کرد. «سلام دالی» در۱۹۶۴ بهترین اثر پاپِ جایزه‌ی گرمی شد.

آرمسترانگ روز ۶ جولای ۱۹۷۱ بر اثر حمله قلبی در خواب، یک ماه قبل از تولد ۷۰ سالگی‌اش درگذشت. در زمان مرگش او در شهر نیویورک اقامت داشت. خانه‌ای که آرمسترانگ حدود ۲۸ سال در آن زندگی می‌کرد در سال ۱۹۷۷ به عنوان یک نشان تاریخی ملی اعلام و به موزه تبدیل شد.

هنرِ بالنده‌ی «لوئی آرمسترانگ» نه تنها خود او بلکه همه‌ی هم‌نژادهایش را نیز به پیشرفت در جامعه‌ای مملو از تبعیض نژادی دلگرم کرد. با اینحال آرمسترانگ هیچ‌گاه شخصیتی سیاسی نبود و بیشتر تصویر هنرمندی با یک نیروی کاریزماتیک از خود به جای گذاشت. او از مشهورترین موسیقیدان‌های جَز، از برترین نوازندگان ترومپت و به عقیده‌ی بسیاری از منتقدین، بزرگ‌ترین شخصیت موسیقی غرب در قرن بیستم به شمار می‌رود. نوازندگی او به خاطر نوسان‌های ریتمیک پیچیده‌اش شهرت یافت و همچنین زمینه‌ای غنی را برای خلق تک‌نوازی در موسیقی جز فراهم آورد. از سوی دیگر، آرمسترانگ موسیقی جز را از یک موسیقی حاشیه‌ای به یک موسیقی تخصصی و جدی مبدل کرد.
(تهیه و تنظیم: ندا حبیبی)

 

چرا لقب لویی آرمسترانگ، ساچمو بود؟ این لقب از کجا آمده بود؟

مانند بسیاری از وقایع زندگی او که داستان‌هایی در موردشان نقل شده و مشخص نیست کدام‌ها واقعی و کدام‌ها افسانه‌اند، وجه تسمیه‌ی ساچمو نیز داستانی دارد. زندگینامه‌نویسانِ او اشاره کرده‌اند که شاید علت این نامگذاری به کودکی لویی بازمی‌گشت؛ روزگاری که او برای گرفتن پول در معابرِ نیو اورلئان می‌رقصید و از ترس اینکه کودکانِ دیگر، سکه‌هایش را ندزدند آنها را در دهان‌اش می‌گذاشت و از این رو به او لقبSatchel mouth دادند (Satchel به معنای کیف) که بعدها به صورت مخففِ ساچمو درآمد. این یکی از رایج‌ترین دلایل در مورد لقب ساچمو است.